من بودم و غروبی سرخ
من بودم و غروبی سرخ که نشان از تاریکی تلخی داشت
به ذهنم فشار آوردم تا تو را به خاطر آورم
ولی هر چه سعی کردم به ذهنم هم نیومدی
همان لحظه که خورشید خانم داشت می رفت
به خاطرم اومد که تو تمام هستی من بودی
ولی نمیدانستم که به زیبا یهای دنیا نباید دل بست
به تویی که زیبایی محض بودی
آنروز غروب عشق من بود
نظرات شما عزیزان:
[ سه شنبه 18 اسفند 1394برچسب:عاشقانه ,عشق ,مطلب عاشقانه, ] [ 12:33 ] [ SAMAN ]
[ ]